1)جاذبه و دافعه پیامبر ص در زبان امام رضا ع 2)مرز انعطاف و انفعال کجاست ؟ 3)خطر "دینداری" بدون "مسئولیت پذیری"
بسمالله الرحمن الرحیم
روز شهادت امام رضا(ع) در محضر ایشان، که هدف این عزاداریها چیست؟ نزدیک 18 هزار روایت از امام رضا(ع) مانده است. 18 هزار کم نیست، با وجود همه سانسورها و تحریفها کم نیست و این خیلی بد است که ما در این ایام عزاداری از این 18 هزارتا دوتا کلمه آن را ندانیم. هدف از این زیارتها و عزاداریها رسیدن به این خصلتهایی است که خود اهل بیت داشتند و از ما این را خواستند. یعنی جامعه شیعه، جامعهای نیست که 28 صفر یا اربعین یا عاشورا همه روز قبل و روز بعدش سیاهپوش میشوند ولیکن دوباره همه ظلم، دروغ، ربا، در زندگیهایمان باشد. این شیعه نیست. ببینید امام رضا(ع) چطور بودند؟ فرمودند که از پیامبر(ص) تا ما، این سبک روش ما بود حتی در حرف زدن معمولی با مردم. امام رضا(ع) فرمودند جد ما رسولالله اینطور بودند ما هم اینطور هستیم شیعه باید اینطور باشد. دقت کنید حقوق دیگران و روش گفتگو با دیگران، اینها علائم جامعه شیعه است. 1) «لایَقْطَعُ عَلى اَحَدٍ کَلامَهُ حَتّى یَجُوزَ...» کسی که دارد با آنها حرف میزند حرفش را قطع نمیکردند حتی یجوز، تا او تمام حرفهایش تمام بشود یکی از علائم جامعه شیعه این است که در حرف زدن با همدیگر اینطوری به همدیگر احترام بگذارید. امام رضا(ع) فرمودند: «یصبر للغریب علی الجفوه فی المسئله و المنطق» حتی اگر یک کسی بیگانه بود اصلاً او را نمیشناختند که چه کار دارد؟ اصلاً آدم خوبی است بدی است؟ درست است غلط است؟ چه میگوید و چه کار دارد؟ ولی پیامبر(ص) صبور بود. ایام رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام رضا(ع) است، پیامبر(ص) را از زبان امام ارضا(ع) بشناسید. اینها الگوی جامعه اسلامی و شیعی است. فرمودند که اگر کسی را اصلاً ایشان نمیشناخت میآمد بعد طرف در اخلاق و گفتگو بیادب بود. «جفوه» یعنی خشک، بیمنطق، بیادب، گستاخ، حتی با او بسیار صبور بود. یک چیز جالب – رحلت پیامبر(ص) است – یک کسی با اسلام مخالف بود و برای مبارزه و مسخره کردن و دست انداختن آمده بود. آمد پیش پیامبر(ص) میگوید که شنیدم خیلی قصه میگویی! میخواهم بنشینم اینجا خسته هم هستم یک کمی برایم قصه بگو گوش کنم. پیامبر(ص) میفرماید بله قصه هم میگویم. بعد خسته بوده، میگوید میخواهم دراز بکشم برایم قصه بگویی. میخواهد مسخره کند. پیامبر(ص) میفرماید خب دراز بکش. میگوید خب بالشت ندارم. پیامبر(ص) میفرماید سرت را روی پای من بگذار. طرف آمده پیامبر را دست بیندازد میگوید میخواهم بخوابم برایم قصه بگویی، میگویند خب سرت را روی پای من بگذار. پیامبر شروع میکنند به حرف زدن. این وسطهایش میخوابد. آفتاب بوده، راوی میگوید آمدم دیدم پیامبر(ص) دستشان را اینطوری بالای سر این گرفته که این آفتاب نخورد و این بخوابد! سرش روی پای پیامبر است و پیامبر(ص) هم دستش را سایهبان کرده که این آقا بخوابد و بیدار نشود. اینطوری با دیگران بود. امام ارضا(ع) فرمودند: «إذا تَکَلَّمَ أَنْصِتُوا لَهُ حَتَّی یفْرُغَ له مِن حَدِیثُهُ» امام رضا(ع) میفرماید اگر کسی پیش ایشان حرف میزد، ما هم همینطور هستیم، ایشان سکوت مطلق باید در جلسه حاکم بشود تا تمام حرفهایش خودش تمام بشود. ما حالا چطوری هستیم؟ نمیگذاریم طرف حرف زند، ولی حضرت میفرماید اصلاً پیامبر(ص) حرف او را قطع نمیکرد حتی اگر میدانست مخالف است «من جالسه أو نادمه لحاجة...» اگر کسی با پیامبر(ص) همنشین میشد یا یک کاری با ایشان داشت «صابره حتی یکون هوالمنصرف عنه» هرگز نمیگفت خیلی خب جلسه تمام است ما باید برویم خداحافظ! میایستاد تا او خداحافظی کند. پیامبر(ص) همیشه میایستاد آن طرف جلسه را تمام کند. پیامبر نمیگفت خب دیگه جلسه تمام من باید بروم. تحمل میکرد با این که کار هم داشت ممکن است طرف هم دارد مزخرف میگوید. من الآن یک کسی بیاید پیش من حرف بزند یک کمی میبینم حرفها تکراری است ولو درست هم است و کار دارم، یک کلام میگویم آقا دیگر حوصله ندارم! خب اینها اینطوری بودند و ما اینطوری! امام رضا(ع) فرمودند: «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی صِلَتِنا فَلْیَصِلْ صالِحِی مَوالِینا یُکْتَبْ لَهُ ثَوابُ صِلَتِنا،» فرمودند شما ما اهل بیت و امام رضا را دوست داری که به حرم ایشان آمدید، ما را دوست دارید میخواهید به ما خدمت کنید؟ ما که نیستیم به همدیگر خدمت کنید. به همدیگر هدیه بدهید. اگر به مردم، به گرفتارها و کسانی که در همسایه، فامیل، دوست، مشکل دارند در خرید، مشتری، آنجا به هم خدمت کنید، تخفیف بدهید، به هم محبّت کنید «یُکْتَبْ لَهُ ثَوابُ صِلَتِنا،» همان ثوابی را دارد که انگار آمدید مستقیم به ما هدیه دادید. یعنی شما میخواهید به امام رضا(ع) خدمت کنید؟ امام رضا فرمود به ما خدمت کن، برای ما به مردم خدمت کن. یعنی بازار مشهد – بعضیهایشان – نباید شناخته شوند به این که اینها منتظرند که یک شکاری بیاید! مواظب باش جنسها را دو برابر به تو نیندازند. امام رضا(ع) میگوید ما را دوست دارید که پیاده به حرم میآیید پیاده، توی سرما، گرما، سیاهپوش، مجلس میگیرید، چایی میدهید و... بسیار خوب خدا از شما قبول کند میخواهید به من خدمت کنید «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی صِلَتِنا» آنهایی که دستشان به ما نرسید و نمیرسد که مستقیم به ما محبّت کنند، رابطه برقرار کنند، به ما وصل شوند و به ما هدیهای بدهند «فَلْیَصِلْ صالِحِی» بروند به شیعیان ما، به این مردم، به زوّار، به اینهایی که از جاهای مختلف میآیند بروید به اینها خدمت کنید. این چیزهایی که ما در عراق دیدیم این مردم شیعه عراق، از نجف تا کربلا، اغلبشان هم فقیر هستند تمام زندگیشان را به زوّار وقف میکنند، ما یک چنین چیزی را در کشور خودمان ندیدیم، حالا یک کمی دارد در پیادهرویهای امام رضا(ع) دارد رسم میشود این خوب است انشاءالله ادامه پیدا کند و بعد به غیر از ایام عزاداری هم تسرّی پیدا کند. ولی این را بدانیم ما چیزها و صحنههایی که در مسیر پیادهروی اربعین در عراق دیدیم ما هیچ وقت این چیزها را در اینجا ندیدیم. البته در ایران من در دو مقطع، دیدم. یکی زمان انقلاب سال 57 همینطور بود در خانهها همه به روی هم باز بود. هرکس سوار ماشین میشد مجانی میرفت و میآمد توی انقلاب اینطوری بود. من اولین باری که فهمیدم انقلاب اینطوری تمام شده در سال 58 یک وقتی سوار وانتی بود همین نزدیک حرم پریدم پشت آن تا میدان شهدا آمدیم پایین، به هوای این که اینطوری بود دیدم راننده برگشت خب پولش؟ آنجا من فهمیدم که انقلاب به آن معنا تمام شده است. یکی هم در جنگ در خودِ خط در جبهه این صحنه را دیدم که بچههای اطلاعات عملیات تخریب پول روی طاقچه میگذارند هرکس معلوم نیست کی چقدر پول میگذارد و معلوم نیست کی چقدر پول برمیدارد. اصلاً نمیدانست کی چقدر اینجا پول گذاشته و کی چقدر برداشته، هرکس چیز اضافه داشت میگذاشت و هرکس هم هرچه لازم داشت برمیداشت باز داشت میآمد سر جایش میگذاشت. ما این صحنهها را در انقلاب دیدیم، در جنگ هم دیدیم، در روایت هم داریم که زمان امام زمان(عج) همه اینطوری میشوند. «یُدخِلُ أحَدُکُم یَدَهُ فی کیسِ أخیهِ» که اجازه دارد دست توی جیب برادرش بکند هرچقدر لازم دارد برمیدارد و او هم نمیگوید که دست جنابعالی در جیب من چه کار میکند؟ میگوید دیگر جیب من و تو ندارد همه برادر و خواهریم. این هم در روایت داریم زمان امام زمان(عج) اینطوری میشود. ولی غیر از این موارد ما در پیادهروی اربعین هم این را دیدیم. باید یک جوری بشود که کل جامعه ما، حالا نمیگویم کلاً دستهایمان همه توی جییب همدیگر باشد، هنوز به آن حد از رشد ما نرسیدیم، ممکن است دست همدیگر را گاز بگیریم یا آن کسی که دست توی جیب شما میکند بیش از نیازش بردارد، هنوز تربیت نشدیم باید برای آن موقع تربیت بشویم، امام زمان بشر را تربیت میکند و هیچ کس دیگر نمیگوید این برای من است، آن برای تو است، میگوید همه اینها برای خداست، ما بندگان خداییم، من در حد نیازم برمیدارم و تو هم در حد نیازت بردار. کلاه هم را هم برنمیداریم. برادر و خواهر واقعی نه فقط در روز اربعین برادر و خواهر باشیم!
هرکس دستش به ما نمیرسد و میخواهد به ما محبّت و خدمت کند اگر راست میگویید به مردم، به پیروان ما و به آنها خدمت کنید در بازار کلاه همدیگر را برندارید، کارگر کلاه کارفرما را برندارد، کارفرما کارگرش را استثمار نکند و پدر کارگرش را درنیاورد. خریدار، فروشنده، زن، شوهر و این تعبیر که «لَا یرَی أَحَدُکمْ إِذَا أَدْخَلَ عَلَی مُؤْمِنٍ سُرُوراً أَنَّهُ عَلَیهِ أَدْخَلَهُ فَقَطْ بَلْ وَ اللَّهِ عَلَینَا بَلْ وَ اللَّهِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص)» اهل بیت فرمودند فکر نکنید اگر همدیگر را شاد کنید و به یکدیگر خدمت کنید و مشکلات همدیگر را برطرف کنید فقط آن شخص را شاد کردید، بَلْ وَ اللَّهِ عَلَینَا، بلکه به خدا سوگند ما اهل بیت را شاد کردید وقتی یک کسی را، یک گرفتاری را پیدا میکنید و مشکل او را حل میکنید فرمود به خدا قسم ما را شاد کردید بَلْ وَ اللَّهِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص). بلکه به خدا سوگند رسولالله را شاد کردید. بنابراین فکر نکنیم که صرفاً با زیارت و عزاداری اهل بیت از ما راضی میشوند میگویند کنارش باید این کارها هم باشد تا آن زیارت هم در همین جهت باشد. هدف چیست؟ وسیله چیست؟ از کدام وسیله؟ در راه کدام هدف؟ اینها بخشی از نکاتی بود که دوستان فرمودند تحت عنوان معیارهای یک هیئت تراز مکتب و تراز انقلاب، بخشی از آن اینهاست که انشاءالله ما و شما به آنها توجه کنیم.
سؤال: فرمودند که چرا شاعران را جدا میکنید؟ چرا شعرهای سید حمیَری را نمیگویید؟
جواب استاد: بله ما یک کسی مثل حمیری را هم داریم که او در یک مقام دیگری است. سید حمیری آدم باتقوایی نبود، شراب هم خورده بود، شعر هم برای اهل بیت(ع) گفته بود! اما تعابیری که اهل بیت(ع) راجع به کسی مثل سید حمیری دارند کجا؟ تعابیری که در مورد کمیت دارند کجا؟ در مورد آنها تعابیری که بکار میبرند میگویند مکتب را ببینید و از این طریق بشناسید خط ما این است. اما در مورد امثال سید حمیری یک درس دیگری اهل بیت دارند میدهند و آن این است که اگر کسی به لحاظ عقیدتی و اخلاقی مشکل دارد ولی در عین حال شعر خوبی، و یک کار هنری و یک کار فرهنگی درستی کرده، شما ارزش آن کار را فرهنگیاش را حفظ کنید و تأیید کنید اما آن مشکلات شخصیاش را که نباید تأیید کنید. معنی این همان است که گفتند جاذبه حداکثری دافعه حداقلی. یعنی تا میتوانید نقاط مثبت را از همه بگیرید. ما در زکات یک بخشی داریم به نام تألیف قلوب، که این را شما باید به کفّار و به دشمنانتان بدهید که کمتر دشمنی کنند یعنی یک بخشی از وجوه اسلامی را قرآن میفرماید حتی میتوانی به دشمن اسلام بدهی به شرط این که بدانی با این پول میتوانی دهان او را ببندی و ضربات او کمتر بشود، او را کنترل کنی، نرمش کنی، بیطرفش کنی، دشمن معاند را بیطرف بکن، بیطرف را طرفدار بکن، این تألیف قلوب جزو زکات است. بنابراین این روایت در مورد امثال سید حمیری، نکته خوبی فرمودید، این جواب به کسانی است که میگویند یا باید شیعه صددرصد خالص باشی یا اصلاً کلاً قبول نیست باید حذف شوید صفر و صدی نیست. مدارا. چطور پیامبر(ص) سر کافر را روی پایش میگذارد و سایه میگیرد، خب دیگر از این آدم نجستر که بیاید مسخره بکند و بعد هم پیامبر(ص) دارد حرف میزند خُر خُر او بلند میشود و میخوابد! اینقدر بیرگ! باز پیامبر(ص) اینطوری برخورد میکنند. پس اینها دوتا بحث است. یک) یک وقتی میگویید کدام شعر و کدام شاعران در تراز مکتب و انقلاب هستند؟ ایشان میگوید که کمیت، دعبل و... دو) یک وقت میگویید سؤال دیگر، اگر کسانی باشند که شخصیتشان درست نباشد اما کارشان در مسیر مبارزه به جای این که برود علیه مکتب حق شعر بگوید برود به دشمن پناهنده بشود و شعر و آهنگ و فیلم علیه حق بسازد این طرف آمده، درست است که اهل نماز و عبادت نیست ولی هنرش را در مسیر حق به کار انداخته است، آیا این را طرد کنیم؟ نه این را طردش نکن، از کارش حمایت کن، صله بده و کارش را تأیید کن اما از شخص خودش حمایت نکن. و لذا ما داریم شاعر اهل بیتی که به نفع علی(ع) و علیه معاویه در مسیر نهضت اسلامی شعرهای بسیار عالی گفت در عین حال بعد خبر آمد که ایشان شراب خورده، بعد حضرت علی(ع) فرمودند او را شلاق بزنید! گفتند آقا این شاعر انقلابی است، هنرمند انقلابی است، طرفدار مکتب است، اگر بزنیم میرود آن طرف پناهنده میشود و علیه ما میگوید، فرمودند اشکالی ندارد. این هم هست. پس ببینید جاها با هم فرق میکند یک کسی را دارید الگو معرفی میکنید یک وقت مسئله دوم این است که آیا کسی را به خاطر دوتا ضعف طرد کنیم یا سعی کنیم جاذبه حداکثری داشته باشیم؟ این هم یک مطلب. مطلب سوم این است که آیا یک کسی که در مسیر حق حرکت کرده از خطا و فساد او بگذریم؟ پس این سهتا روایت را ببینید، سهتا برداشت بکنید در سهتا موضوع است.
سؤال: فرمودند هیچگاه حرمت شراب از بین نمیرود ولی هیچگاه نمیتوان شعر شاعران را با اعمال دیگرشان گرفت.
جواب استاد: بله، حتماً همینطور است. عرض کردم باید بگویید شعرت محترم است اما آن رفتارت غلط است. اما ما کجا مدارا میکنیم و کجا نمیکنیم؟
×××
امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین چرا به مالک اشتر گفت برگرد؟ مالک بالا رسیده بود نزدیک خیمه فرماندهی معاویه، یک خیز دیگر میرفت معاویه را از سر راه برمیداشت و اصلاً سرنوشت جهان اسلام و حکومت عوض میشد. خب حضرت امیر(ع) دوتا آدم دنبال مالک فرستادند که برگرد. پایگاه ما ازهم پاشیده اینجا همه به جان هم افتادند، خوارج و آن توطئهها و خرمقدسهای ابلهی که فریب جلد قرآن را میخورند علیشناس نیستند اینها آمدند گفتند بگو یا بیا عقب یا تو را میکشیم! خب امیرالمؤمنین(ع) از کشته شدن میترسد؟ نه، ولی میبیند اگر الآن آنجا کشته بشود کل سرنوشت اسلام و این دکترین اسلام آنجا کشته میشود و همه چیز دست معاویه میافتد و معاویهای که شکست خورده، شکست را تبدیل به پیروزی میکرد. اگر در صفین بعد از قضیه خیانت خوارج و فشار آنها، این کار را نمیکرد معاویه قافیه را برده بود اگر امام حسن(ع) صلح نمیکرد همین اتفاق میافتاد. نمیتوانی بهترین تصمیم را بگیری، باید بهترین تصمیم ممکن را گرفت، بهترین تصمیمی که در این شرایط ممکن است. خب به همان دلیل که امیرالمؤمنین(ع) سر جنگ صفین که پیروز کامل بود، مصالحه کرد و دید نمیتواند، به مالک پیام داد که آقا من کار معاویه را دارم یکسره میکنم، فرمودند بله تو کار را یکسره میکنی ولی اگر برگردی دیگر من را نمیبینی. مالک با چشم اشکبار و با گریه برگشت، اگر آنجا آتشبس نمیشد معاویه که شکست خورده بود پیروز میشد. همین اتفاق زمان امام حسن(ع) افتاد، اگر نمیشد، اینجا امام حسن(ع) داشت به لحاظ نظامی شکست میخورد، آنجا معاویه به لحاظ نظامی داشت از امیرالمؤمنین(ع) شکست میخورد، ولی اینجا عکس بود، سپاه امام حسن(ع) متلاشی شده بود خیانت کردند، اگر امام حسن(ع) میجنگید قطعاً شکست نظامی بود، امام حسن(ع) با آن قرارداد شکست نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی و فرهنگی و تاریخی کرد. اینها خیلی پیچیده است. حضرت رضا(ع) توضیح میدهند. میتوانستند بگویند که بنده امام هستم همین کاری که کردم درست است. توضیح میدادند، امام معصوم هم هستی توضیح بده، استدلال داری و استدلال کن بگو چرا این کار را کردی. یک عده میگویند که شما سازش کردی، از جانت ترسیدی! یا اهل قدرت و دنیا بودی! امام رضا(ع) جواب میداد، چنانچه امام حسن(ع) هم جواب میدادند سکوت نمیکردند. چنانچه امیرالمؤمنین(ع) جواب داد و سکوت نکرد، چنانچه قبل از او، پیامبر(ص) سکوت نکرد. ولی ببینید آتشبس و مصالحه فقط به عنوان تاکتیک یک چیز است، سازش و تسلیم و خیانت یک چیز دیگر است. سازش یعنی تو اصلاً شعارهایت را کنار میگذاری هدف را رها میکنی برای دنیا، این خیانت است. اما مصالحه به عنوان یک تاکتیک، مثل یک آتشبس موقت است، یک جور تقیه است، یک تاکتیک مبارزاتی است برای این که مبارزه ادامه پیدا کند من بمانم تا بتوانم مبارزه را ادامه بدهم و کمر آن را بشکنم. این فرق سازش و نرمش است. نرمشی که از سر تاکتیک باشد با هدف شکست دشمن، یا سازشی که به معنای شکست خوردن از دشمن باشد. انتحار در آن یک بُعدی نگاه میکند یک نوع خودخواهی است، خودخواهی منتهی به شکل معنوی، شهادتطلبی این نیست که زود بروم کشته بشوم که زودتر به بهشت بروم! اصلاً شهادت هدف نیست، شهادت نتیجهاش هست. اگر کسی فقط به قصد شهید شدن جبهه برود این کار درستی نیست. تو باید به قصد پیشبرد توحید و عدالت و نجات بشر بروی، ضربه زدن به کفر و استکبار. این است. منتهی در این مسیر چون کشتن و کشته شدن، هر دویش را دارد اگر کشته شدی یا خطر کشته شدن هست اینجا نباید بگویی خب که چی؟ اگر من کشته بشوم چی؟ هیچی کشته میشوی پیروزی. إحدی الحسنین. دوتا پیروزی این است. اینطوری نیست که مجاهد دوتا راه دارد، شکست و پیروزی. قرآن میفرماید دوتا راه است پیروزی و پیروزی. دوتا پیروزی است به یکی از آنها میرسی، یا برنده میشوی یا شهید میشوی، هر دویش پیروزی است. یعنی قرآن میگوید در مسیر توحید شکست نداریم. اتفاق بد نداریم. حُسنا است دو طرف آن خوب است ولی تو به قصد کشته شدن که نباید بروی. یک جایی میبینی مجبوری شهید بشوی خب آنجا هم میروی ولی آنجا هم هدف تو شهادت نیست. ولی شهادت را به عنوان یک وظیفه میپذیری. معنی شهادتطلبی شهوت شهادت نیست، شهادتطلبی یعنی من آمادهام در این مسیر از همه چیز خودم بگذرم اگر مجبور شدم از همه چیزم بگذرم میگذرم و چیزی را از دست ندادم. ببینید اینهاست. چون این تعبیر را بعضیها میگویند که حضرت موسی(ع) گفته ترسیدم، چرا حضرت یوسف(ع) با دستگاه همکاری کرد و توی دستگاه رفت؟ حضرت یوسف(ع) دستگاه را اصلاح کرد و تغییر داد به کمک همان حکومت، شرک را در یک منطقهای برانداخت و توحید را حاکم کرد، عدالت اجتماعی را حاکم کرد. یک نمونه حکومت توحیدی در تاریخ انبیاء نشان داد که انبیاء قرار نیست همهاش زندان و تبعید باشند نخیر، اگر شرایط پیش بیاید ما میآییم حکومت تشکیل میدهیم حتی توی حکومت فاسد میآییم و آن را درست میکنیم. نه بخاطر حبّ قدرت و دنیاست نه بخاطر ترس جان خودم.
یکی از کارها و فعالیت و آثار مبارک حضرت رضا(ع) همینهاست. ایشان فرمودند که خدایا تو فرمودی که هدف ما به کشته دادن خودمان نیست، این که هنر نیست بگوییم زود برویم همهمان از بین برویم! مظلوم بسوزید. این که هدف نیست. اگر تو توی کربلا داری میجنگی حق نداری القاء فیالتهلکه کنی یعنی بگویی کربلاست تا ظهر همهمان کشته میشویم خب پس من همینجوری جلو میروم آی بیایید به من تیر بزنید. این حرام است، قرار است شهید بشوی، اما شهادت اینطوری نیست، باید بروی ضربه بزنی و در حین این که داری ضربه میزنی کشته شدی نوش جانت به بهشت میروی. حتی توی کربلا هم که قطعی است تو به قتل خواهی رسید آنجا هم نباید انتحاری عمل کنی. حتی این آیه کریمه که میفرماید: «ولَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ...» (بقره/ 195)؛ در جبهه و در خود کربلا هم دستورش همین است. بعضیها میگفتند همین که امام حسین(ع) که سمت کربلا رفته میداند که شهید میشود، همین که رفتی داری فعل حرام میکنی خودکشی است خلاف قرآن است، خودت را به هلاکت انداختی. نه این هلاکت نیست. ولی اگر در خود کربلا هست یک کسی بدون محاسبه و بدون برنامهریزی و همینطوری برود که الکی کشته بشود این حرام است القاء الی التهلکه است، اما اگر با حساب و کتاب بروی کشته بشوی این خودکشی نیست.
×××
دیدید در دیدگاههای مخالفان تمدنسازی اسلامی در عصر جدید با انگیزههای مختلف، اینها معمولاً یا پیشفرض و پیشذهنشان این است یا تزشان این است و صریح میگویند که یا کار علمی است یا مذهبی و دینی و معنوی و اخلاقی است. مراقب باشید که این تقسیمها چالههایی است که به چاههای عمیق و به ظلمات فکری ختم میشود. از همان ابتدا باید جلوی این نوع تقسیمبندیها و طبقهبندیها بایستید. آقا مدیریت علمی یا مدیریت علمی؟ فقهی؟ اخلاقی؟ معنوی؟ این تفکیک علم از اخلاق و معنویت و شریعت، شروع بیچارگی بشر امروز است. مدیریت اسلامی و جهادی چند رکن دارد. حالا روایت آن را عرض میکنم. 1) یکیاش این است که حتماً باید علمی باشد. مدیریتی که علمی نیست دینی نیست. یعنی اگر کسی بدون علم و بدون آگاهی، بدون تخصص یک مسئولیت اجتماعی را به عهده بگیرد که به حقالناس و به سرنوشت مردم و به دنیا و آخرت مردم مربوط است قبول کند در حالی که متخصص این کار نیست، کاربلد نیست و حتی متخصصترین در جمع ممکن نیست، تقبل این مسئولیت خلاف شرع است. اول انقلاب که شماها نبودید یک دعوای دوقطبی راه انداخته بودند یک عده میگفتند تعهد یا تخصص؟ کدام مقدم است؟ اصلاً صورت مسئله غلط بود. این جریانات لیبرال مذهبی و غربگراها میگفتند تخصص مهم است بعد میگفتند شماها میگویید تعهد مهم است. خب این طبقهبندی و این قطببندی غلط است مثل همین تقابل علمی و دینی، علمی و فقهی. آقا اخلاقی است یا علمی است؟ میبینید که حتی همین اواخر بعضی از آخوندها هم که اساساً نه در انقلاب بودند و اساساً انقلاب را قبول ندارند و اینها با شاه و صدام و این تیپ تفکر، با شاه و صدام سکوت میکنند، تسلیم هستند، گاهی مدارا میکنند، حتی تقیه، بالاتر از تقیه، گاهی همراهی میکردند و امثال اینها میکنند ولی جلوی نهضت و انقلاب، میایستند که نه اینها مشروع نیست. زمان جنگ میگفتند اینهایی که در جبههها کشته میشوند شهید نیستند. به یکی از همینها آن موقع گفتم که حتماً شماها شهید هستید که پایتان به جبههها نمیرسد. دفاع اصلاً احتیاج به فتوا هم ندارد. یک چنین تیپهایی. اسلام سازش، اسلام تخدیر، اسلام تشیّع تسلیم، تشیّع مفتخوری و راحتطلبی، تشیّع تن دادن به ستم و توجیه ستم. یک عده به اسم آخوند و مذهبی این حرفها را میزدند که دین به این چیزها چه کار دارد؟ دین به مدیریت چه کار دارد؟ مدیریت، اقتصاد، حکومت و سیاست برای عقلاست، عقلا هم آخرش، منظور از عقلا نظام سرمایهداری غرب میشود. مثل این گفتگوی تمدنها تهش شد گفتگو با سیا و پنتاگون و کاخ سفید. تمدنها آنها بودند! مثل این که چین تمدن نبوده، هند تمدن نبوده، تمدنهای آفریقایی، غربی، تمدنهای آمریکای لاتین و... هیچ کدام اینها تمدن نبودند، حتی اروپایی که غیر از اینها باشد، آن هم مثل که تمدن نبودند! یک عده از آن طرف گفتند اینها چه ربطی دارد؟ یک عده از موضع مخالفت با دین، حذف دین از عرصه عمومی این حرفها را زدند و میزنند غربزدههای صریح که عمدتاً هم گرایشهای لائیک و غیر دینی و ضد دینی دارند ولو شخصاً یا تظاهر به دین کنند یا شخصاً مذهبی هم باشند یعنی حرم امام رضا(ع) هم بروند یعنی اینجا ربطی به پیامبر و اهل بیت ندارد. ولو که شخصاً نماز بخواند متدین و مذهبی هم باشند هستند، سکولاریستهای ریشدار و ریشو! از آن طرف هم یک عده آخوند و متحجر پیدا شدند آدمهایی که در تمام عمرشان پای سفره دین نشستند نان دین را خوردند ولی یک بار هم چوب دین را نخوردند و نمیخورند. اینها نگران هستند که موقعیت و آبروی خودشان به عنوان روحانی در جامعه حفظ بشود! این که آیا احکام اسلام اجرا بشود یا نشود؟ عزت؟ عدالت؟ اینها باشد؟ نباشد؟ به اینها کار ندارند میگویند ما محترم باشیم. چنانچه که بعضیهایشان میگفتند از وقتی که امام خمینی انقلاب کرد روحانیت بیاحترام شد فحشمان میدهند، حالا خوب شد؟ اولاً که بله خوب شد، اتفاقاً به امثال تو همه باید فحش بدهند. امثال تو لایق این هستید. ثانیاً نان دین و مذهب را میخورید ولی چوب و فحش آن را نمیخواهید بخورید؟ پای سفره دین میخواهید بنشینید؟ شماها از پیامبر بالاترید؟ تمام پیامبران را قرآن میگوید استهزاء و مسخره میکردند «یستهزئون» پیامبری نبود الا این که او را مسخره میکردند و فحش میدادند. چطور سنگ به سر و صورت مبارک پیامبر اکرم(ص) بخورد، دندان مبارک ایشان بشکند، پِهِن روی سرش خالی کنند، او را فحش بدهند، آن عیب ندارد ولی تو به عنوان یک آخوند معمم به تو توهین کنند مهم است؟ آسمان به زمین میآید؟ تو اگر واقعاً روحانی هستی و دنبال دین هستی باید خودت را فدای دین کنی. نه این که توی خانهات بنشینی، دستت را ببوسند، برایت پول هم بیاورند، بعد هم به امام و شهدا و انقلاب فحش بدهی و بعد هم بگویی آقای خمینی چه گفت و... بعد هم روحانیت کجا قبل از انقلاب عزت و احترام داشت؟ دو بار حداقل امام(ره) این را در صحبتهایش گفت که گاهی حتی در مسیر تهران – قم، ماشینهای عمومی آخوند سوار نمیکردند. ماشینش خراب میشد اگر میدید توی ماشین یک آخوند است میگفت بخاطر این آخوند ماشین خراب شد! امام(ره) یک بار گفت، گفت آن زمان میگفتند که دوتا آدم را سوار نکنید یکی فاحشه یکی آخوند. اینها را سوار نکنید. امام(ره) اینها را در صحبتهایش گفت. عزت روحانیت این بود. کجا شما عزت داشتید؟ توی حاشیه اجتماع بودید کسی کارتان نداشت بعد هم کسی که کاری نکند به او فحش نمیدهند. وقتی میبینید یک کسانی هستند که به صدها میلیون در دنیا طرفدار او هستند و از این طرف، تمام تریبونها دارند به او فحش میدهند یعنی این موجود زنده است، تو و امثال شماها موجودات مردهاید کسی که به مرده لگد نمیزند. معلوم است کسی که به استبداد و استکبار و دیکتاتوریها آزاری نرسانده، کسی کارش ندارد. شاه که حرم را خودِ شاه هم میآمد! آنجور روضه امام حسین را اولین روضه را خود یزید برای امام حسین گرفت! گفت آقا ما که نگفتیم بکشند، ما گفتیم کلاه بیاورید رفتند سر آوردند! خودش ر ا کنار کشید آنطور روضه که، آنطور حج را که آل سعود انجام میدهند، آنجور آخوند که نه به درد دین مردم میخورد نه دنیای مردم. بعضیها میخواهند سوار مردم باشند محترم باشند! خیلی محترم باشند! هیچ کار هم نکنند. نه مبارزه، جهاد، شهادت، نه زهد و سادهزیستی، نه تقوا، نه فدای مردم شدن، نه فکری به حال مستضعفین ایران و جهان بکنند، هیچی، ولی محترم باشند! اینها احترام خودشان برایشان مهمتر از احترام اسلام هستند. یک عده این تیپها از این طرف هستند به اسم مذهب. آقا مذهب را خرابش نکنید، کلمه دین و جهاد را خراب نکنید، با اقتصاد و مدیریت گره نزنید. یکی از اینها را دیدم که گفته کلاً ما در اسلام و در فقه ما 10- 20تا کلاً در مورد فلان هست، کجا اسلام گفته تورم را چطوری کن! خب اینها کمال و اوج نادانی یا تجاهل است! چه کسی گفته اقتصاد اسلامی یعنی فرمول تورم و عرضه و تقاضا و واردات و صادرات را بروید از قرآن و حدیث و فقه بیرون بیاورید؟! اصلاً چه کسی همچین حرفی زده؟ یا نادان هستند یا خودشان را به نادانی میزنند. همان موقع که بحث ولایت فقیه مطرح بود من یادم هست که بعضیها میگفتند آن تیپهایی که الآن فرار کردند رفتند، آن زمان به اسم روشنفکر دینی حرف میزدند میگفتند تفسیر نوین از قرائت انسانی و رحمانی و جدید از دین، بعد هم کمکم به آمریکا رفتند و صریح گفتند که اصلاً قرآن کلام خدا نیست، ما اصلاً قرآن و عصمت و نبوّت را قبول نداریم! روشنفکران دینی اینطوری هستند که در آخوندها هم بعضیهایشان هستند که اصل نبوّت و دین را قبول ندارند ولی باز هم روشنفکر دینی هستند! یعنی روشنفکر بیدین و ضد دین، چون راجع به دین حرف میزند روشنفکر دینی میشود! آقا ولایت فقیه، حکومت فقهی، مدیریت فقهی یعنی چه؟ مدیریت باید علمی باشد! مثلاً فقهاء میخواهند بیایند به جای خلبانها پشت هواپیماها بنشینند! در آزمایشگاهها لوله خون و ادرار را آخوندها و فقهاء بیایند آزمایش بکنند! حماقت و تجاهل را ببینید. اصلاً چه کسی همچین حرفی را زده؟ اینقدر شعور ندارند که حداقل به هفت معنا همه علوم و همه اعمال انسان، تقسیم به مشروع و نامشروع، معقول و نامعقول، اخلاقی و غیر اخلاقی، حرام و حلال، انسانی و غیر انسانی، درست و نادرست، عادلانه و ظالمانه تقسیم میشود. اولاً رکن اقتصاد اسلامی استفاده از عقل و استفاده از تجربه است. چطور اقتصاد سرمایهداری و لیبرال معنا دارد، اقتصاد سوسیالیستی و مارکسیستی معنا دارد، اسلامی معنا ندارد؟ به همان معنایی که آنها معنا دارد این هم معنا دارد این حداقلش هست. بعد از 40 سال از انقلاب در حوزه قم، بلند بشوند یک چنین حرفهایی بزنند همهشان هم برای فردا ادعای مرجعیت دارند! آن یکی بلند شده گفته این که شهید صدر و مطهری، بهشتی میگفتند نظام اقتصادی اسلام، نظام سیاسی اسلام، نظام خانواده در اسلام، نظام چیه؟ اصلاً نظام چیست؟ ما آیه داریم، حدیث داریم، فتوا داریم، نظام چه بوده؟ ما هرچه گشتیم نظام ندیدیم! این به خیالش نظام یک چیز محسوس است که با چشم میبینند. نظام معقول است کسی که عقل دارد میفهمد، عقلانی نگاه کند میفهمد که نظام چیست. تو باید یک منظومه عقلی داشته باشی تا اینها را بفهمی. نظم یک مفهوم حسی نیست، نظم یک مفهوم عقلی است، وقتی ذهنتان نامنظم است وقتی آیات و احادیث و فتواها و فقه و حدیث را همینطوری پخش و پلا میخوانی انبار میکنی میشود سمساری! و این ذهن منظم نیست اصلاً نظمی نمیبینی راست میگویی! وقتی نظام سیاسی اقتصادی، اخلاقی، مدیریتی نباشد اصلاً چرا ادعای حکومت اسلامی و ولایت فقیه و این حرفها را دارید؟ تمدن اسلامی دیگر چیست! ببینید بعد از 41 سال در حوزه یک آدمهایی پیدا میشوند که اینطوری دارند حرف میزنند درس خارج هم میدهند! به 50 سال- 100 سال پیش برگشتند عقبگرد کردند. یک عده هم روشنفکر مذهبی و دینی هستند که اصلاً نه دین را قبول دارد، نه نبوت را قبول دارد، نه عصمت را قبول دارند، نه اهل بیت را قبول دارند، نه امام زمان را قبول دارند، روشنفکر دینی که در آمریکا و انگلیس، در دفاع از حق همجنسبازی مطلب مینویسند! ما با اینها طرف هستیم.
مدیریت اسلامی و جهادی یعنی مدیریتی که 1) عقلی و عقلانی باشد احمقانه نباشد، محاسبه بشود، تدبیر داشته باشد. 2) علمی باشد یعنی از تجربههای مختلف دنیا استفاده کند. خب تا اینجایش با مدیریتهای علمی دیگر در جهان حداقل مساوی هستند. حالا یک چیزی اضافه بر آنها باید داشته باشد 3) این مدیریت در عین حال باید اخلاقی باشد. یعنی مدیریت به علاوه اخلاق نه منهای اخلاق باید معنوی باشد همه محاسبات آن صرفاً مادی نباشد، انسان را در یک پروژه ابدی دنیا و آخرت ببیند نه فقط در 40- 50 سال دنیا. باید عادلانه باشد نه ظالمانه. مدیر موفق ظالم به این معنا که ظلم میکند، توهین میکند ولی کارش پیش میرود این مدیریت اسلامی نیست ولو علمی باشد. مدیریت اسلامی و جهادی مدیریتی است که علمی است به شرط اخلاق. اخلاقی است به شرط علم. معنوی است به شرط عقل. عقلانی است به شرط معنا و معنویت. همه اینها باید با هم باشد. البته یک طیف است مراتب دارد. مدیریت جهادی با غیر جهادی هم یک فرق دارد. ممکن است یک مدیریت عقلانی باشد، علمی باشد، اخلاقی هم باشد، خلاف اسلام نباشد اما جهادی نباشد. یعنی نگاه میکند ساعت چند است کارت میزند، بعد هم نیم ساعت اضافه، اضافه حقوقش را میخواهد. شما این را بدانید انقلاب با کارت زدن شروع نشد و پیروز نشد. جنگ با کارت زدن پیروز نشد. حالا شماها آن دوران نبودید و بچهها را از نزدیک ندیدید، ولی یک کسانی مثل قاسم سلیمانی را دیدید. ما امثال قاسم سلیمانی خیلی داشتیم و داریم، این را به شما بگویم گمنام هستند، فضیلتشان هم در گمنامی است این یکی را خدا خواست این طور بخاطر اخلاص و زحماتش، به شایستگی او را به یک چراغ تبدیل کند. میدانید دهها میلیون و بزرگترین تشییع جنازه تاریخ در جهان شد؟ بعد از تشییع جنازه آن موقع امام(ره). چون در تمام جهان هم شد. در 20 ایالت آمریکا عکس قاسم سلیمانی را بالا بردند و پرچم آمریکا را در خود آمریکا آتش زدند. فقط در هند، بیش از هزار مجلس عزاداری برای ایشان گرفتند با که او را ندیده بودند. این یک نمونه از مدیریت جهادی بود. مدیریت جهادی فقط در کار نظامی نیست، مدیریت جهادی در کار اقتصاد هست، در کار مدیریت هست، در کار خانواده، کارخانه، مزرعه، دانشگاه.
مدیریت غیر جهادی این که، من کارهایم درست است طبق کاغذ من کارها را نوشتم ما این کارها را میکنیم. اما مدیریت جهادی این است که یکی از این دوستان شهید سلیمانی میگفت که ایشان وسط معرکه با داعش و با نیروهای آمریکایی در عمق عراق و سوریه داشت میجنگید بعد از آنجا با ما تماس گرفت – دقت کنید – گفت که فلانی آن اطراف قرارگاه ما در فلانجا، الآن زمستان است برف است آهوانی آنجا هستند که توی زمستان علف و علوفه گیرشان نمیآید گرسنه هستند، وسط جنگ است، میگوید ما صدای تیر و ترکش را از پای بیسیم و تلفن میشنیدیم، میگفت یادت نرود یک مقدار علوفه بردارید ببرید فلانجا این آهوها آنجا گرسنه نمانند آنها دعا میکنند دعای خیر آن آهوها با ما باشد. ببینید این مدیریت جهادی میشود. یک ریال حقوق اصلاً نگرفته، نه اضافه کار نه چیزی. انقلاب ما اینطوری پیش آمد، حالا نگاه نکنید که کسانی بعضی جاها سر کار آمدند که هیچی نمیفهمند جز اداره و کارتابل و کارت و اضافه حقوق و این چیزها و خیال میکند که با سخنرانی مشکلات حل میشود! این هم یک نکته که مدیریت جهادی، به این هم توجه داشته باشید.
حالا ببینید آن سؤالی که دوستمان فرمودند، این دفعه چندم است دارد این حرفها را میزنند، پارسال هم من یادم هست در میلاد امام حسن(ع) یا شهادت ایشان بود همین حرفها را زد. متن قرارداد امام حسن(ع) با معاویه این نیست. اصلاً میدانید معاویه مجبور شد کاغذ سفید امضاء به امام حسن داد و گفت هرچه شما بگویید. امام حسن(ع) نوشتند تو حکومت دینی نیستی، کسی تو را امیرالمؤمنین صدا نخواهد کرد یعنی نامشروعی. حق نداری به بچهها و یزید بدهی، حق نداری به امیرالمؤمنین و این خط انقلاب و این نهضت اصیل فحش بدهی و اهانت کنی و طرفداران این خط را بگیر و ببند راه بیندازی. باید اینقدر چه و چه بشود، معاویه هم تعهد کرده بود که بعد از خودش، حکومت به اینها برگردد، اصلاً اینطوری نبود، همه قرارداد علیه او بود.
سؤال: این دفعه دیدم این را نوشته، یکی از دوستان سؤال کرده راجع به اظهارات و در مورد 7 سال عقبئشینی بیحاصل و پیاپی خود در برابر آمریکا و خضوع بیحساب و بی پایان در برابر غرب، و امتیازاتی که از جیب ملّت بدون مابهازایی داد و با برجام نزدیک به یک دهه از عمر جمهوری اسلامی را با وعده سراب تلف کرد و هم چرخهای اقتصاد کشور را متوقف کرد و هم حقوق هستهای ملت را به باد داد، و حال با تحریف تاریخ و برای توجیه خود امام معصوم(ع) را متهم به سازش با ظلم میکند چه پاسخی دارید؟ این سؤالی است که دوستان کردند.
جواب استاد: پدر ما میگفت زمان شاه، بعد از 15 خرداد یک وقتی من داشتم از تهران به مشهد میآمدم یکی از همین تیپها را که قبلاً با امام بود بعد از این که امام تبعید شد و هزاران نفر شهید شدند این ترسید تسلیم شده بود. یکی دو سال بعد از تبعید امام(ره) از او پرسیدم که شما در جلسات نیستی، گفت من سید حسنیام! آقای خمینی سید حسینی است من سید حسنیام. پدرم میگوید من به او گفتم که تو اگر راست میگویی سید حسنی هستی کاری کن که خون توی تشت بالا بیاوری و حکومت تو را شهید کند! اگر مثل حسنبنعلی، امام حسن مجتبی(ع) بیست بار تو را مسموم کردند و بار بیستم شهید شدی و خون بالا آوردی آن وقت سید حسنی هستی. این پدرسوخته بازی از همان وقت بوده است. این تنها پرسش بیپاسخ این سالها نیست. از این سؤالها ما زیاد داریم که جواب آن را ندادند. پرسشهای زیادی در این سالها وجود داشته اما وضعیتی که امروز داریم میبینیم مزد ترس است. ترس اینها از آمریکا و غرب است، اینقدر که اینها از آمریکا و غرب میترسند از خدا نمیترسند! الآن شما همه جا بروید همه تیپ مردم را ببینید همه یک صدا شدند، همه دارند میگویند، حتی آنهایی که آن زمان توی خیابان آمدند و دلار دستشان گرفتند رقصیدند، یادتان میآید دو – سه سال پیش، حتی آنها الآن همهشان یک صدا شدند که اعتماد به اینها که دشمن دین و دنیای مردم هستند این اصلاً عقلانیت نبود بلکه عین نفسانیت بود. خلاف عقلانیت بود. عقل میگوید به کسی که دشمن توست اعتماد کن؟ یا نفس میگوید که تسلیم شو و وا بده. بعضی از اینها میخواهند نفسانی عمل کنند اسم آن را عقلانیت میگذارند. حداقل تنها یک دستاورد مفید داشته، این تجربه شکست خورده دیپلماسی است که این دستاورد ناخواسته هم بوده ولی مفید است این برای تاریخ ایران میماند، اما وقتی که نوبت به غارت دین مردم میرسد دیگر سکوت حرامتر میشود حالا دیگر همه فهمیدند الآن هم دیگر کسی نمیگوید چرا مرگ بر آمریکا میگویید؟ مذاکره کنید شاید حل بشود! دیگر از این بیشتر وادادگی ما از اول انقلاب تا الآن نداشتیم. از اول انقلاب تا الآن این همه تحقیر و توهین و تهدید نداشتیم. هرچه بیشتر عقب رفتم و وا دادیم بیشتر توهین کردند و تحریمها بدتر شده است میخواهم بگویم اصلاً این مدیریت علمی هم نیست، نه این که انقلابی و جهادی نیست بلکه علمی هم نیست، واقعبینانه نیست. نوبت به غارت دین مردم که برسد دیگر سکوت حرامتر است. کسی که مذهب را فدای خودشان کنند و دین را ابزار استفاده سیاسی کنند از وجنات او پیداست که از روحانیت فقط لباس آن را دارد. در حالی که ما روحانیت را به سواد آن میشناختیم به معنویت و روحانیتش میشناختیم، لزوماً به صفت روحانی نیست، هرکس اسمش روحانی است لزوماً یک آدم معنوی و روحانی نیست. بنابراین به این دوستمان عرض میکنیم که شما درست میگویی، با وعده سراب کشور را به اینجا رساندند قبلاً معیشت مردم، دنیای مردم را برجامی کردند و به برجام گره زدند حالا نوبت رسیده به برجامی کردن دین مردم! میخواهند کار خودشان را توجیه کنند میگویند امام حسن(ع) مذاکره کرد! امام حسن این کار را کرد؟ اینها در این لحظه باید کمترین شجاعت مسئولیتپذیری را میداشتند میگفتند از حرفهایی که زدیم ما اشتباه کردیم و اعتماد ما به غرب اشتباه بود نه این که بگویند حریم اهل بیت(ع) را با وهم و ترس خودشان آلوده کنند و این اولین باری هم نیست که به امام حسن مجتبی(ع) ستم میشود. نسبت سازش را اولین بار خود معاویه را به امام حسن(ع) داد با این که قرارداد علیه او بود. او این نسبت را داد و هدفش هم این بود که خوارج و افراطیون را علیه امام حسن(ع) بشوراند که چیه دنبال این راه افتادید؟ این با من ساخت. متن قرارداد را که به مردم نشان ندادند. مظلوم بزرگ همه دورانها امام حسن مجتبی(ع) است. شیعه حسن کسی است که آخر مثل حسن به دست دشمن شهید بشود و خون بالا بیاورد. غربباوران در وقت پاسخگویی دین و دنیای مردم را قربانی میکنند. امثال قاسم سلیمانی را واجد روحانیت میدانم و اهل معنا میدانم و امثال این را فاقد روحانیت و معنویت میدانم چیزی که اینها نمیدانند اساساً معنویت و توکل به خدا و اعتماد به مردم است. مردم دارند تاوان توهم و وعدههای چندتا سیاستمدار را میدهند که ضریب هوشیشان خیلی پایین بود. چیزهایی که مردم عامی و عادی میفهمیدند اینها نفهمیدند. چطوری میشود که نانوای محل ما بیشتر از شما دیپلماسی سرش میشود غرب را بیشتر از شما میشناسد، عالَم را درستتر از شما میشناسد، کجا درست خواندید؟ چه خواندید؟ در این 20- 30 سال چه کار میکردید؟ اگر مردم نبودند مگر شماها امنیت را نگه داشتید؟ هر وقت موضوع و مشکلی پیش آمد مردم به صحنه آمدند و مسئله را حل کردند سیاستمداران با ضریب هوشی پایین، معلوم شد نه فقط مفهوم عزت و اقتدار ملی را نمیدانند بلکه سیاست بینالملل هم بلد نیستند دیپلماسی هم نمیفهمند چون ته دیپلماسی باید موفقیت باشد نه شکست. نه این که هم چوب را بخوری هم پیاز را. ما الآن هم چوب را خوردیم هم پیاز را! این چطور دیپلماسی و چطور عقلانیت است؟ عقل میگوید لااقل یا چوب را بخور یا پیاز را، نه این که هر دوتایش را. این عقلانیت بود؟ دیپلماسی است؟ پایان معامله با شیطان و اعتماد به وعدههای شیطان به تعبیر قرآن میگوید پایان فحشا است، فحشای سیاسی، انواع فحشاها. «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ...» (بقره/ 268)؛ شیطان با ارعاب و تهدید و بعد وعده اقتصادی آدمهای ضعیف را به فحشا وادار میکند، به کثافتکاری، به فساد، به تسلیم. اقتصاد برجامی بد است اما از یک جهت خوب شد، از جهت اقتصادی برای همه بد شد اما از این جهت خوب شد که همه، تمام ماجرا را از سیر تا پیاز با چشم دیدند دیگر لازم نیست برای کسی تعریف کنیم که دهه 60 شده است. در پایان، مدیریت آدمهای آرمانستیز، وقت دیگر برای معلّق زدن و طلبکار شدن نمانده، با دروغهایی که گفتند تنها ماندند. مدیریت غیر علمی، نه فقط غیر انقلابی و غیر جهادی بلکه غیر علمی، اقتصاد برجامی، دیپلماسی ترس، و بعد دزدیهای بیسابقهای که در این سالها از بیتالمال شد. ما از اول اینقدر دزدی نداشتیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی